در شهر تالش...: رونويسي از دست آمريكا و اروپائيان برابر با اصل است


در شهر تالش...:

رونويسي از دست آمريكا و اروپائيان برابر با اصل است

اشاره :

با پوزش از پژوهشگران  و مردم  آشناي  به پيرامون شان ـ هدف از اين

مجادله هاي مكرر! آگاهي دادن بيشتر به جوانان و نوجوانان عزيزمنطقه

است كه  به  فطرت  پاك  جواني  و تالشي شان ، ‌وارد كوران فعاليت هاي

سهم خواهي در جرايد  مبتدي و  در  فضاي  مجازي  شده كه از پيرامون

شان  بي خبرند . در اين  وادي  شاهد  و  ناظرمان  هم ، آرشيو  خود آن

رسانه هاي مكتوب و مجازيي است كه سال هاي سال است از  خود بجاي

 گذاشته و مي گذارند و اطلاعاتي اين چنين زبر و خشن در دسترس افكار

 عمومي قرار مي دهند:

«اللهَ لايُغَيِّرُ ما بِقَومِ حَتي يُغَيرُوا ما بِاَنْفُسِهِم »

                                                                  (سوره رعد آيه 11)

از آنجايي قدما گفته اند، گذشته چراغ راه آينده است بر همين اساس ما از همان گذشته كمك گرفته و آنچه را كه در اين سال ها به دل آرشيو سپرده ايم به باز خواني بخش كوچكي از آن مي پردازيم .تا هم مسئله رفع و رجوع آرشيو مستند گردد و هم ما به غبار روبي گذشته رفته باشيم . گذشته يي كه امروز عصاره اش به نمايش گذاشته شده است .

بايد ياد مان مانده باشد ، چند سال قبل شب شعري كه متولي آن يكي از ادارات بود در يكي از شهرهاي منطقه تالش نشين(براي اطلاع از آن به آرشيوشان رجوع شود)برگزار شده بود و در آن محفل سواي اينكه از شاعران تالشي زبان سراسر تالش دعوت شده ،‌ گويا قرعه ي دعوت به نام يكي از آذري زبانان نيز افتاده بود تا قطعه شعر «تركي» ‌در آن محفل پشت تريبون به گوش شنوندگان برساند. طبق شواهد و قرائن مطبوعات همان سال ها از خواندنش جلوگيري به عمل مي آيد و با افتخار هم در فضاي مجازي و هم در مطبوعات شان از اين كار ... استقبال نموده و با غرور و غيرت تالشي شان هم افتخارمي كردند كه چنين شاهكار(!) ادبي اي از خود بجاي گذاشته اند وبه قهر و غضب بعضي از مدعويني كه سالن را ترك كرده بودند درودها فرستادند و ...

جالب تر از آن ، يكي دو ماه بعد ـ حال كمي پس و پيش به نقل از جواني نوشته شده بود : « ... همين كه وارد خاك جمهوري آذربايجان شديم و ديدند كه ما تالشيم بلافاصله خبرنگارشان را فرستادند با ما مصاحبه كردند و در همان روز هم گفتگوي ما در راديوي باكو پخش شد...»؟؟!!

خبرنگاري كه به استقبال اين جوان تالش آمده بود به خوبي ميدانست كه مصاحبه اش هيچ خطري براي جمهوري آذربايجان ندارد و باز به خوبي مي داند با همين كلمات و واژه هاي آن جوانِ تالش اينسو ـ تالشان آنسو را به حاشيه مي راند و شگفتي اينجا بود كه آنها اين تجربه را از كجا آورده اند؟

ملاحظه بفرماييد؛ در اين سو تالشان اجازه خواندن شعر «تركي» را به يك شاعره ي  آذري زبان ايراني(!) نمي دهند ،‌ ولي در آنسو ، همين كه اطلاع پيدا مي كنند تالشي! از اينسو به كشورشان رفته ـ با اينكه مي دانند آمده در خاكشان عليه كشورشان سياه نمايي كند ، باز تريبون خودشان را در اختيار آنها قرار مي دهند . در حالي كه خبرنگار ترك است ،‌ راديو و گردانندگان راديو ترك هستند و تمام امكانات از ترك زبانان بوده ، اينگونه با آنان به رفتارحسنه برخورد شده است . اگر اينهايي كه رفته اند آنسوي مرز و مدعي گردند كه آنها تالش بودند ، مي توان گفت كذب محض است . چرا كه سال هاي سال است به ساز و كرنا دميده اند«به تالشان هيچ امكاناتي داده نمي شودو...» و درآن زمان به همين جوان كه در هشتپرجريده اش غريب مانده است ،  از جانب قلم بدستان حرفه يي و چيره دست معاصر اعتراض شدو چندين اعتراضيه به آن جريده ارسال گرديد كه هيچ يك از آنها را اجازه ندادند در آن جريده به چاپ برسد.مگر مي شود در اينسو بنويسيم آنجا امكانات نيست و در شماره ي بعد بگوييم كه ميكروفون به دست تالشان مهمان اينسو داده اند ؟ آيا اين توهين به خود واژه تلش نيست؟ حال شهروند هشتپري جاي خود دارد! 

تا اينجايش را باز به خاطر داشته باشيد ،‌بپردازيم به تيتري كه به آن جوان سفارش شده است . حال باز نمي گوييم كه سفارش شده است ،‌ شايد از روي دلسوزي باشد . اما آن دلسوزي نيز براي خود قانون و قاعده يي دارد . وقتي كه به منتقد هشتپري اجازه نمي دهند تا از معضلات شهرش بپردازد ـ اگرچه اين جريده مختص به جوانان است و آنگونه تخصصي در آن بكار نرفته است و چندان به چشم نمي آيد ، ‌ولي چون عده يي پشت اين واژه ي تالش سنگر گرفته اند ،‌مي خواهند تالش را منقرض نمايند اين توضيحات لازم است.

اين جوان سر دبير بي آنكه مختصر رجوعي به همان بُرهه ي زماني داشته باشد آورده است : پيام سركرده يي از داخل زندان باكو در اختيار شوراي اروپا قرار گرفته است . حال چگونه از داخل زندان پيامي مي رود و به تبليغ از هواداران داخلي شان در خاك اروپا مي پردازند كه خود جاي بحث دارد و به نوعي مي توان گفت كه همين نمونه تبليغ نه تنها كمكي به تالشان نمي كند ،‌ بلكه به انقراض شان نيز مي انجامد. جالب تر از همه همان شخصي كه پيام را از زندان برده با سلامت كامل به خاك كشورش برگشته تا صندوق آراء الهام علي اُف را از 85% به 95% برساند!

باز دقت بفرماييد!شخصي به نام تالش آزاد است از باكو به شوراي اروپا برود ، در آنجا عليه كشورش جبهه گيري نمايد ، بعد آزادانه نيز به كشورش برگردد! مي بايست مردم جمهوري آذربايجان خصوصن تالشان از اين همه جسارت و شهامتي كه ، اين اشخاص از خود بجاي گذاشته اند ،‌ تحسين نمايند. لابد اينها بايستي بجاي الهام علي اُف رأي بالايي مي آوردند ؛ چرا نياوردند؟ چون رأي دهنده گان تالش راي شان مخفي بود.!

وقتي خودشان به عينه مي بينند ، اين سركردگان تالش آزادانه عليه كشورشان حتا به دشمني كه خاكشان را اشغال كرده ،‌ به نيكي ياد مي كنند ، مي بايست 85درصد رأيي كه به صندوق آراي علي اُف ريخته شد ، تالشان آنسو را بازخواست نمود ، چرا دست رد به سينه ي چنين اشخاصي زده اند؟همانگونه كه در آبان ماه 92 بخشي از اين مسايل را درمقاله «انتخابات جمهوري آذربايجان و محو تالش» آورده ايم :

«سؤال مي شود، چگونه است سه دوره انتخابات رياست جمهوري در آذربايجان برگزار شد و هر سه دوره هم يك كانديدا برگزيده مي شود؟‌ كه آخرين آن با آراء 85 درصدي روبرو شده است . جالب اينكه با حضور ناظريني از كشورهاي خارجي  از جمله ايران، اين مهم به انجام رسيده و همه متفق القول اند ، در اين انتخابات هيچ تقلبي صورت نگرفته است؟! حال چرا مردم آن ديار به استقبال نامزد برگزيده شان رفتند ، جا دارد با همان زبان عاميانه به گذشته برگرديم و خودمان را به جاي تالشان آنسو قرار دهيم .»

اگر به نوشته ي اول همين ياداشت مان برگرديم ، آن آذري زبان كشور خودمان كه حق خواندن شعر «تركي» را در ميان تالشان ندارد و بر عكس آن ،‌ تالشان در اينسو به آنسوي مرز مي روند ، ‌گذشته از اينكه رسانه شان را در مقابل شان مي بينند ، حتا مجازند آنچه را كه از آرشيو با خود برده اند نيز به ترويج و تبليغ شان بپردازند . مسلمن دولت جمهوري آذربايجان نيز آنرا به عنوان سندي معتبر در اختيار افكار عمومي قرارداده و قضاوت را نيز به مردمش واگذار مي كند.

وقتي ناظرين جهان و ايران به سلامت انتخابان رياست جمهوري آذربايجان سعه مي گذارند ، ‌تالشان اينگونه در اين بُحبوحه منزوي و محومي شوند ، ديگر نياز نيست براي نابودي يك قوم ، ملبس به لباس ساواكي باشند كه ملا مصطفي خان بارزاني را روزي ابزار قرار دادند! . امروز به شيوه ي جنگ نرم اين كار به آساني صورت مي گيرد. حتا در اين سو نيز براي تالشان آنسو در جرايدشان تيترهاي آنچناني مي زنند . اگر به گفته ها و نوشته ها و مصاحبه هاي مان رجوع شود و انشاالله در آينده به يكي دو مورد ديگر نيز اشاره خواهد شد ، آنهم مطبوعات تالشان آنسو در هشتاد سال پيش مي باشد و عصاره اش چنين است :« ... در زمان ذوالفقار احمد زاده تالش داراي روزنامه بود. ملاحظه فرماييد روزنامه ،‌ نه ماهنامه و‌هفته نامه . حتا در هشت دهه ي قبل  افكارشان را به روز مي كردند و دهها ماهنامه ، ‌فصلنامه ، ‌سالنامه و حتا انتشار كتاب را به هفته رسانده بودند . در هفته يك كتاب در رابطه با تالش منتشر مي شد . سوال مي شود ، چرا با اين همه شرايط ، باز تالش محو و منقرض شد؟ اگر قرار بود با كتاب و روزنامه و ماهنامه ، تالش زنده مي ماند كه امروز سرنوشت شان اينگونه نبود! حتا انتشار روزنامه و كتاب آن دوره به تاييد اينسويي ها نيز رسيده است و...».

 از همه جالبتر همه ي قلم بدستان آنها از پرورش يافتگان آكادمي باكو و مُسكو بودند و هركدام شان در قالب قلم براي خودشان يلي محسوب مي شدند ، نه همانند قلم بدستان اينسويي كه هم در ستون sms مي خواهند خود را مطرح كنند ، هم مي خواهند سر كارگرخود را در كنارش داشته باشد و هم...  پس نتيجه مي گيريم با نشريه هم مي توان قومي را زنده و يا منقرض نمود. همانگونه كه در كتاب آسماني نيز آمده : «خداحال هيچ قومي را دگرگون نخواهد كرد ، تا زماني  كه خود آن قوم حالشان را تغيير دهند»

اگر به خود منطقه تالش بنگريم ، حتا در خود شهر هشتپر ، ‌نخبگاني داريم كه در قالب قلم در سطح كشور شهره اند و نام شان آنچنان پرآوازه است كه اگر يك به يك آنها را نام ببريم ، چندين و چند ورق مي خواهد . انشالله در آينده با كسب اجازه از اين بزرگان ،‌ نام شان را نيز خواهيم آورد، كه چرا در جرايد منطقه غايب اند؟ چون كه مي دانند جواني بجاي پرداختن به محل ، شهر ، شهرستان ، منطقه و به تالش خود دو شماره را ـ‌ حال نمي گوييم تيتر... كرده ، ‌اما آيا آن جوان معني و مفهوم  آن تيترها را مي داند؟ آيا مي داند «شوراي اروپا وحقوق بشر آمريكايي» اساسنامه اش چيست كه امروز دلش به حال تالشان جمهوري آذربايجان مي سوزد؟جالب اينكه همان جريده را با چنگ و دندان به مديركل صداي و سيماي مركز گيلان مي رساند تا بگويد: ببينيد اين همه آدرس آمريكايي از ايميل گرفته تا سايت آمريكايي معرفي كرده ايم؛ آيا اين جريده مستحق معرفي در صدا و سيماي گيلان نيست؟! در واقع مي بايست تيتراول هرشماره از جريده اش ازمشكلات و معضلات منطقه ي تالش باشد ، تيتر شماره يي ديگراز«قمه كش و اراذل و اوباش» كه امنيت مردم تالش را دچار مشكل نموده است . آنگونه كه يكي از فعالان غير تالش از كنارش گذشته است. اما به ناگاه نوشته اش را برداشته وهنوزسرانجام ماجرا چه شده و چه خواهد شد را مي بايست همين جوان سردبيرجورش را بكشد! چرا كه اگر قرار باشد ما تالش شناس باشيم ، ‌مي بايست به شناسايي تالش بپردازيم . وقتي كه هر آدرس مشكوكي را در اين سو برجسته مي كنيم ،‌ چرا از كنار معضلات شهرمان و شهرهاي ديگر تالش ، مردم بي خبر باشند؟ آيا تيتر از معضلات و مشكلات شهرستان تالش و اطراف آن از واجبات يك جريده است يا معرفي سايت ها و آدرس هاي مشكوك اروپا و آمريكايي؟ كه حتا با نام هاي مستعار آدرس شان نيز جعلي به نظر مي رسد.

اينجاست كه جريده  در خود هشتپر غريب واقع مي گردد و نويسندگان و چهره هاي سرشناس هنر و ادب اش به اين جريده اعتنايي نمي كنند و مي شود آنچه كه اين جوان سر دبير به آن گرفتار آمده است . حتا اين اجازه را ندارد به آرشيوي كه در طول اين سال ها از خود بجاي گذاشته رجوع نمايد كه روزگاراني نوشته بود : جوانان تالشي كه به جمهوري آذربايجان رفته بودند با راديوي شان مصاحبه كردند.تا به دفاع از تالش بپردازند و لابد امروز مي بايست بنويسد كه چرا 85% رأي به صندوق آراء الهام علي اُف ريخته شد. مگر به گفته ي خودشان در جمهوري آذربايجان  25% تالشان زندگي نمي كنند؟ اگر با ديگر اقليت هايي كه در كنار تالشان بسر مي برند ،‌امروز مي بايست كبك شوراي اروپا خروس مي خواند !‌

البته با پوزش از اصحاب مطبوعات و اهل قلم گيلاني و تالش ، مي بايست در كنار نشريات خوب و بد نشرياتي هم باشند تا مردم بتوانند در لابلاي آن جرايد خوب و بدشان را تميز دهند و به گمان مان اين جوان كه با سپر قرار دادن خود براي تالش ـ تا ديگران بتوانند تالش را به انقراض بكشانند و تالشان را متهم به وابستگي به فرهنگ هاي مختلف وارداتي نمايند . كافي ست به نوشته ي اين جوان به آدرس آن جريده در هر شماره و آن هم با نوشتار سريالي كه هر نويسنده ي خبره به مسايل روز ،‌ بلافاصله متوجه خواهد شد كه حتا نويسنده گان اين جريده استقلال به دفاع از آنچه را كه مي نويسند ندارند كه مشابه اش را سال ها قبل ديده ايم و حتا در شهرستان تالش نيز نخبگان ادبي و هنري به خوبي اين راه مي دانند ، در اين جريده تنها به تخليه انرژي پرداخته مي شود و واژه ي تالش تنها محرك آن است كه در اين باره در آينده بيشتر خواهيم نوشت.  

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: